با سلام خدمت بازدید کننده عزیز امیدوارم از مطالب رضایت کامل داشته باشید با تشکر(اسماعیل اعتمادی)
<-PollName->
<-PollItems->
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 35 بازدید دیروز : 22 بازدید هفته : 175 بازدید ماه : 196 بازدید کل : 23488 تعداد مطالب : 420 تعداد نظرات : 3 تعداد آنلاین : 1
.
معرفي صفحه به دوستان
ايميل شما *
ايميل دوست شما *
ايميل دوست ديگر شما
ماجرای دستشویی رفتم دستشویی پارک. تا تو دستشویی نشستم از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت: سلام حالت خوبه؟ من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی هر کسی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ دادم: حالم خیلی خیلی توپه. بعدش اون آقاهه پرسید: خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟ با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم، برای همین گفتم؛ اُه من هم مثل خودت فقط داشتم از این جا رد می شدم... وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور می شه، به هر ترفندی بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم. سوال این بود: من می تونم بیام طرفای تو؟ خب یه کمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم: نه، الآن یه کم سرم شلوغه! یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت: ببین، من بعداً باهات تماس می گیرم. یه احمقی از دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب می ده! نظرات شما عزیزان: نام : آدرس ایمیل: وب سایت/بلاگ : متن پیام: نظر خصوصی کد را وارد نمایید: عکس شما آپلود عکس دلخواه: نویسنده: دبیر عشق ׀ تاریخ: جمعه 18 بهمن 1392برچسب:ماجرای دستشویی،جوک،, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀ نظر بدهید
نظرات شما عزیزان:
کد را وارد نمایید:
عکس شما
فال حافظ
قالب های نازترین
جوک و اس ام اس
جدید ترین سایت عکس
زیباترین سایت ایرانی
نازترین عکسهای ایرانی
بهترین سرویس وبلاگ دهی
Template By: NazTarin.Com