با سلام خدمت بازدید کننده عزیز امیدوارم از مطالب رضایت کامل داشته باشید با تشکر(اسماعیل اعتمادی)
<-PollName->
<-PollItems->
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 20 بازدید دیروز : 62 بازدید هفته : 213 بازدید ماه : 490 بازدید کل : 22361 تعداد مطالب : 420 تعداد نظرات : 3 تعداد آنلاین : 1
.
معرفي صفحه به دوستان
ايميل شما *
ايميل دوست شما *
ايميل دوست ديگر شما
چنین حکایت کنند که : روزی سعدی از دیاری به دیاری میرفت و در راه چشمش به زمین افتد . جای پای یک مرد و یک شتر را دید که از جلو او رد شده بودند . بعد در یک طرف راه ، مگس و طرف دیگر ، پشه دید . پیش خود گفت : یک لنگه بار این شتر ، عسل بوده و لنگه ی دیگرش روغن . باز نگاهش به خط راه افتاد . دید علف های یک طرف جاده خورده شده . پیش خود گفت : یک چشم این شتر کوره بوده ، یک چشم بینا . از قضا خیال های سعدی همه درست بود و ساربانی که از آنجا گذشته بود ، به خواب رفت و وقتی که بیدار میشود ، میبیند شترش رفته است . او سرگردان بیابان شد تا به سعدی رسید . پرسید : شتر مرا ندیدی ؟ سعدی گفت : یک چشم شترت کور نبود ؟ مرد گفت : چرا سعدی گفت : بارش عسل و روغن بود ؟ مرد گفت : چرا سعدی گفت : من ندیدم مرد ساربان که نشانی ها را درست شنید ، ابرو در هم کشید و گفت : شتر مرا تو دزدی ، همه ی نشانیها را هم درست گفتی بعد با چوبی که در دست داشت ، شروع کرد به زدن سعدی ، سعدی تا آمد بگوید من از روی جای پای او و علامت ها متوجه شدم ، چند ضربه از ساربان تازیانه خورد . وقتی مرد ساربان متوجه حرف های سعدی شد که او شتر را نزدیده راه افتاد و رفت . سعدی زیر لب زمزمه کرد و گفت : سعدیا چند خوری چوب شترداران را تو شتر دیدی ؟ نه جا پاشم ندیدی نظرات شما عزیزان: نام : آدرس ایمیل: وب سایت/بلاگ : متن پیام: نظر خصوصی کد را وارد نمایید: عکس شما آپلود عکس دلخواه: نویسنده: دبیر عشق ׀ تاریخ: چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀ نظر بدهید
نظرات شما عزیزان:
کد را وارد نمایید:
عکس شما
فال حافظ
قالب های نازترین
جوک و اس ام اس
جدید ترین سایت عکس
زیباترین سایت ایرانی
نازترین عکسهای ایرانی
بهترین سرویس وبلاگ دهی
Template By: NazTarin.Com